تشنگان قدرت و شیفتگان خدمت

یادداشت ها و نکته هایی در باره موضوعات اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی

تشنگان قدرت و شیفتگان خدمت

یادداشت ها و نکته هایی در باره موضوعات اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی

وبلاگ من تازه منتقل شد .

 

وبلاگ من تازه منتقل شد .

امیدوارم بهتر از گذشته بتوانم مطالب جدید داشته باشم سخن در باب مسائل سیاسی حقیقتآ دشوار است و بویژه من که وقت ندارم روی مطالبی که باب وبلاگ باشد کار کنم کار را دشوار تر می کند .

می دانیدکه مسائل سیاسی و اجتماعی ملاحظات بسیاری می طلبد و باید که بدور از احساسات و تعصبات باشد و حقوق اشخاص مختلف نیز حفظ شود لذا این معیار ها برای من که خود را موظف و متکلف به مرزهای عقیدتی و سیاسی و اجتماعی و انقلابی می دانم دارای ارزش است و کار مرا با موانع و سختی های بیشتری همراه می سازد

تمرکز قدرت عامل عقب ماندگی

تمرکز قدرت عامل عقب ماندگی

(از کتاب تشنگان قدرت و شیفتگان خدمت صفحه 115)

« ایرانیان برای نخستین بار از اوائل  قرن نوزدهم به تدریج دریافتند که جامعه شان دارای کاستی های بنیادی و توسعه نیافتگی است ، هرچند علت این امررا در آن زمان در نیافته بودند اما واقعیت را آنطور لمس کردند که تغییر و تحولاتی که می بایستی در جامعه ایران صورت می گرفته است صورت نگرفته است. بر این اساس بسیاری از سلاطین و حکام در صدد بر آمدند تا حجم ارتباطات میان ایران و اروپا را که از قرون وسطی کم و بیش بر قرار بود را توسعه دهند. و از این رو افرادی را به عنوان دیپلمات، تاجر، محصل و یا کسانی که برای دریافت سطح زندگی بهتر، علاقمند به تحصیل و کسب تجربه بودند به خارج می فرستادند  تا  آشنایی نسبی از جوامع پیش رفته اروپا را کسب کنند.

اما مشکل پیشرفت ایران در این ارتباطات نبود، در این زمان یعنی اواسط قرن نوزدهم، گرچه امیر کبیر دارالفنون را پایه گذاری کرد ، اما با این حال ، هنوز در ایران اثری از علوم پایه یعنی فیزیک ، شیمی ، بیولوژی و ریاضیات جدید نبود . سایر علوم همچون پزشکی ، علوم اجتماعی ، علوم انسانی ، تاریخ ، جغرافیا ، اقتصاد ، گیاه شناسی و داروسازی نیز وضعیتی مشابه داشتند . واز این رو وجه مشترک و مشابهی بین ایران و اروپا مشاهده نمی گردید ، در حالی که در بسیاری از ممالک اروپایی حکام و سلاطین قدرتی نداشتند و در عوض مجالس ( پارلمان ) ، احزاب و جریانهای سیاسی ، تشکیلات و اتحادیه های صنفی بخش قابل توجهی از قدرت سیاسی را تشکیل می دادند و مطبوعات نیز آزادانه عملکرد حکومت و رجال سیاسی را مورد نقد و بررسی قرار می دادند و در ایران قدرت در دست فردی به نام شاه خلاصه می گردید و اوامر و خواسته های ملوکانه که تنها قدرت حاکم به حساب می آمد ، بی چون وچرا اجرا می گردید و دستورات آنان حکم قانون را داشت . نه حزبی وجود داشت و نه روزنامه ای که انتقادی را مطرح سازد ونه قانونی و نه امنیت سیاسی و اجتماعی، نه تشکیلات و نیروی صنفی و نه هیچ مقامی ، جرأت آن را داشت که بر خلاف مصوبات اقدس همایونی کلامی بر زبان آورد و یا اظهار نظر، و یا اظهارعقیده ای بنماید .

در حقیقت ، گاهی سلاطین و پادشاهان ایران ، از مجموعه مشکلاتی که در حکومت ها به وجود می آمده و آنها را با ضعف و زبونی مواجه می ساخته است ، به این واقعیت پی می‌برند که در اداره کشور با جهل و نادانی مواجه هستند به طوری که عباس میرزا نائب السلطنه و فرمانده کل قوای ایران خسته و درمانده از شکست ها و ناکامی هایش در مصاف با امپراتوری نیمه اروپایی روسیه تزاری ، به ژوبر فرانسوی نماینده قدرت دیگر اروپا می گوید :

(مردم به کارهای من افتخار می کنند ، ولی چون من ، از ضعیفی من بی‌خبرند .)

نسلهای پس از عباس میرزا در عین حال که روش پادشاهی و تمرکز قدرت را ادامه می‌دادند می دانستند که  یکی از ریشه های عقب ماندگی ( ایران ) در سلطه یک جانبه پادشاهی است ، اما در آن زمان به هیچ وجه این اندیشه  ، که بتواند با تقسیم قدرت راههای پیشرفت کشور را هموار سازند بر ذهن آنان خطور نمی کرد . در زمان رضا شاه و پس از او نیز که رد پای تحصیل کردگان و روشنفکران و اقشار مدرن جامعه در قدرت گسترش یافت . دین زدایی یکی از اساسی ترین اهداف تشخیص داده شده بود در مقایسه با دیگر جوامع ، آنان به این نتیحه رسیده بودند که تنها را ه ترقی و پیشرفت مانند اروپائیان ، کنار گذاشتن مذهب از صحنه سیاسی جامعه است .

جهل و نادانی سلاطین ایران ، و دوری آنان از علم و استعداد تحسین برانگیز و برتر نژاد آریایی موجب می گردید تا با حفظ قدرت برای خود، علل همه عقب ماندگی را به گردن مذهب بیندازند ، تا جایی که این طرز فکر، باور بسیاری از روشنفکران نیز آمده بود.

در چنین جوامعی که دست اندیشمندان گروه های سیاسی اجتماعی از ابراز نظر و عقیده کوتاه باشد طبیعی است که انحرافات اندیشه ای و اجرایی نیز بروز می کند . و نیز در هنگامی که  قدرت حاکمه آزادی های سیاسی اجتماعی را به گروه ها و جناح های رقیب ندهند » [1]، به ناچاردر تحلیل وقایع اجتماعی و سیاسی کم می آورد و انحرافات فکری نیز بوجود می‌آید.

در جامعه فئودالی اروپا در قرون وسطی حدود اختیارات حکومت و شخص اول آن در مجموع معین بود . همچنین حدود اختیارات فئودالها نیز مشخص بود ، حدود وظایف و موقعیت رعیت  نیز معلوم  بود . مهمتر از همه اینها ، حق و حقوق اجتماعات بشری که در قالب انجمن ها و اتحادیه های تجاری ، اصناف ، پیشه وران  و صاحبان حرف شکل گرفته بودند هم مشخص بود . و آنچه که بسیار در خور توجه است این واقعیت است که این حد و حدود یا کم و زیادش رعایت می شد .

ولی ما در ایران ، در هیچ مقطعی چنین ساختار اجتماعی در قدرت نداشته ایم در ایران تکلیف قدرت همیشه مشخص بوده است ، اول ، وسط ، و آخر قدرت به حکومت ختم می‌شده است ، نه تجار و نه بازرگانان و نه اصناف و پیشه وران در داخل شهرها ، نه ملاکین و به اصطلاح فئودالها و نه، رعیت در خارج شهرها و نه هیج قشر اجتماعی دیگری از حقوق اجتماعی مشخص و معینی که مورد قبول و احترام حکومت باشد بر خوردار نبوده است حکومت به میل خود و بالطبع بنا بر مقتضیات سیاسی زمان ، منافع اقتصادی و با اعتقادات مذهبی خود را هر گونه که می خواست حاکم می‌کرد و تنها نظرات خود را اعمال می نمود ،  هر آنچه می خواست می ستاند و به هر که ، هرآنچه مایل بود ، می‌رساند. نه وزیر و نه وکیل ، نه معمرین و نه علماء ،  نه عوام ، نه اصناف ، نه تجار ،نه رعیت و نه هیچ بنی بشر دیگری ، در مقابل اراده و خواست حکومت از هیچ امنیت  ملجأ و پناه و حقی بر خوردار نبود. [2] بنا بر این تمرکز قدرت در دست حکومت یکی از اساسی ترین خصوصییات سیاسی اجتماعی جامعه ایران در طول تاریخ بوده است و تا این گونه بوده است در ایران هرگز نهاد های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی مستقل از حکومت مانند جوامع غربی بوجود نیامده است و سیطره قدرت همچنان بی چون و چرا بر همه ارکان جامعه سایه افکنده و تسلط داشته است تا اینکه این یکه تازی و عدم استفاده از نظرات دیگران و رقابت های سیاسی اجتماعی ، اقتصادی و نیز فرهنگی ، جامعه ایران را در قرنهای گذشته همچنان در عمق تاریکی ها فرو برده است .[3]


1ـ ما چگونه ما شدیم ، نوشته دکتر صادق زیبا کلام ، صفحه 21

1ـ ما چگونه ما شدیم ، نوشته دکتر صادق زیبا کلام ، صفحه 62 و63

2ـ ما چگونه ما شدیم ، نوشته دکتر صادق زیبا کلام ، صفحه 94