داغ بزرگ را چگونه تحمل باید
کرد؟؟
(
ابراهیم ناظمی)
حال خوشی
ندارم در فراق آیت ا..هاشمی رفسنجانی
احساس می
کنم روح ملت از تنش جدا شده است ، همواره به یاد آن بزرگ مرد تاریخ هستم و قلبم
آرام وقرار ندارد، نمی دانم چه کنم ، اصلا فکرش را نمی توانم بکنم که صداقت ، آگاهی
، مصلحت ، دانش سیاسی ، فروتنی ، انسانیت و شرف ،بزرگی و جلال ، صفا و راستی ،و
دهها صفت انسانی دیگر به این آسانی از جامعه پر بکشد
خدایا چه
می توان کرد و چه می توان گفت درفقدان آن عزیز سفرکرده !!
درکلامی
مختصر ، قلبم عجیب می تپد و داغ بزرگ رفتن آیت ا..هاشمی رفسنجانی ، این آیت واقعی
خدا ،به شدت آزارم می دهد نمی دانم چه کنم چه بگویم و چگونه داغ دلم را تسکین دهم
، اشک امانم نمی دهد خوابم نمی برد ، درخواب و بیداری به یاد سردار سازندگی هستم
سردارعزت و شرف ، سردار غیرت و تواضع سردار مردانگی و راستی .
خدایا تو
تسکین دل من باش و صبری به من عطا کن .
سر درگم
شده ام ،
هاشمی رفسنجانی
بیش از هر زمان دیگری حضورش در انقلاب ، کشور، سیاست و دین ، واجب و واجب بود .
مانده ام که این حضور واجب هاشمی را به چه بهانه
ای مصلحت بدانیم، خدایا به من ناچیزصبر بده تا ازاین بحران مصیبت عبورکنم .
زبان
الکنی دارم ولی دلم به ایران و ایرانی می سوزد دلم به حال اسلام محمدی می سوزد که
اینقدر آلوده شده است،وقت های زیادی برای امیرکبیر گریه کردم اما ازاین پس باید برای
هاشمی رفسنجانی گریه کنم .
الان که
این حالم را فی البداهه می نگارم اشک امانم نمی دهد تپش قلبم بسیار است و اشک اجازه
تایپ مطلب را نمی دهد خدا یا تو خود می دانی من بدهکارو یا شرمنده کسی و یا جریانی
نیستم که بخواهم بهانه ای برای عذاب وجدان
داشته باشم و خود را محاکمه کنم ،برای انقلاب نیز به سهم خود و به میزان کافی تلاش
کردم اما احساس می کنم با رفتن هاشمی رفسنجانی ،بسیاری از ارزشهای جامعه بیش از
گذشته رنگ می بازد و بی ایمانی درافراد لبریز می شود و.. خدایا .... چه بگویم ؟
سخن را کوتاه می کنم و هواسم را به سایر امور خود می سپارم شاید به آرامش برگردم و
الا سخن گفتن از این داغ بزرگ ،بسیارو بسیار و بسیار است.
|