تشنگان قدرت و شیفتگان خدمت

یادداشت ها و نکته هایی در باره موضوعات اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی

تشنگان قدرت و شیفتگان خدمت

یادداشت ها و نکته هایی در باره موضوعات اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی

مدتی این مثنوی تاخیر شد   

 

از این پس باید بیش از گذشته تلاش کنم و در خدمت علاقمندان به سایت باشم

البته چون سعی می کنم استعدادها و تشخیص های خودم رااز مسائل سیاسی و اجتماعی  روی سایت قراردهم باعث میشود که باوجود وقت کمی هم که دارم به نحو شایسته این امر محقق نشود امید وارم از این پس به لطف خداوند موفق تر از گذشته عمل نمایم

چند سئوال

انتخابات ریاست جمهوری ایران به کجا می انجامد ؟

آیا تلاش ها برای گزینش فردی مناسب از سوی گروههای سیاسی به سرانجام مطلوبی خواهد رسید ؟

چه کسی شانس موفقیت خواهد یافت ؟

آیا روند دمکراسی تقویت خواهد شد ؟ اقبال مردم به سمت چه گروه و یا گروه هایی و نیز چه افکاری خواهد بود ؟

اینها پرسشهایی است که امروزه ذهن هر ایرانی را به خود مشغول کرده است .

شما هم می توانید در این باره اظهار نظر کنید و با ما همراه باشید

 

از فتنه گری تا قانون گریزی

 

خود سری و قانون گریزی یکی دیگر از خصلت های قدرت طلبان است ،آنها در عین حال که می دانند در جامعه قوانین مدنی ،شرعی ،عرفی ،اجتماعی و سنتی وجود دارد گاهی که نه،اغلب خاصیت قانون گریزی دارند و یا اینکه قانون را تفسیر به رأی می‌کنند و به قواعد کار و قواعد قانون مدنی و شرعی هم تن نمی دهند ،از پیش خود قانون وضع می‌کنند و به آن عمل می‌نمایند.

برای توجیه اعمال غیر قانونی و غیر اصولی خود دلایل ضد و نقیض نیز بیان می کنند تا عمل خود را توجیه کنند گاهی به مشابهت های تاریخی دست می زنند،گاهی از مسائل دینی نمونه و مثال می آورند،گاهی یک حدیث و روایت را از ائمه به نفع خود تفسیر می‌کنند تا کار خود را که ناشی از خود سری و خود کامگی است توجیه و تفسیر نمایند ،پای بند هیچ اصل منطقی نیستند اگر قدرت در دست داشته باشند هیچ چیز آنها را سر جایشان نمی نشاند ،اگر اختیار بیشتری در ید آن ها باشد بر اعمال ضد قانونی و خلاف اصول اجتماعی خود بیشتر اصرار می ورزند و اگر قدرت در دست نداشته باشند دائم به دنبال اشکال گیری هستند ،به دنبال توطئه هستند به دنبال تحقیر و توبیخ هستند این افراد خود را گاهی عین قانون می خوانند ،خود را قانون نانوشته و اختیاردار همه چیز می‌خوانند و از حدود شرعی هزینه می کنند ،زبان منطق نیز،آنان را زود آرام نمی کند آنها بیشتر حرف خود را می زنند و می خواهند حرف خود را به عمل در آورند ،هنگامی که زیر سئوال می روند دیگران را متهم به انجام عمل خلاف می کنند ،در چنین هنگامه هایی برخی از آنها بیشتر عصبی می شوند اگر جریان امور بر خلاف رأی و نظر آنان باشد بیشتر دنبال بهانه گیری هستند ،از هر موضوعی و هر اتفاقی می خواهند به نفع خود بهره گیری نمایند در این حال قدرت طلب ها چون خود را ذی حق تر می دانند دیگران را به اشتباه و خطا متهم می سازند و بر دیگران خرده می گیرند . با داد و فریاد می‌خواهند جانب حق را از آن خود اعلام نمایند می خواهند بگویند حق با ماست ،جریان امور بر وفق مراد ماست ،در هنگام خطر و ضرر حاضر نیستند به حرف دیگران گوش کنند . حاضر نیستند به آراء دیگران احترام بگذرارند بویژه اگر در مصادر قدرت باشند ،زور و ضرب آنها بیشتر و پر سر و صدا می شود ،این افراد در عین بی‌قانونی کردن خود ، دیگران را به تخطی از قانون متهم می نمایند و یا اینکه در مراحلی خود ، دم از قانون‌مداری می زنند هنگامی که خود را شکست خورده می بینند دیگران را به قانون گریزی متهم می کنند اما در هنگام ضرر ضد قانون هستند و به ضوابط قانون تن نمی دهند .

بی قانونی کردن آنها نیز فراوان به چشم می‌خورد و گاهی خود ،قانون وضع می‌کنند و خود را برتر از قانون می‌شمارند و قانون و قواعد اجتماعی را ذیل نظر خود توصیف و توجیه می نمایند و خود را از قانون برتر میشمارند و اگر قانون آنها را محدود کند و آنها را از نظر برخی ضوابط اجتماعی که مسئولان و مراجع زیربط تعیین می‌نمایند برحذردارد،به قانون اشکال وارد می‌سازند و همچنان دامنه ستیز ، اغتشاش،ایرادگیری را افزایش می دهند و رقیبی را برای خود تحمل نمی کنند قدرت طلبان می‌گویند :

اگر ما بخواهیم نباشیم ،بهتر است هیچ کس نباشد ،جایگاه مردم و جامعه را هم ملاحظه نمی کنند،احترام و جایگاه قانون را هم می شکنند و ناشی از خود سری که دارند ایجاد غوغا سالاری می کنند و به آرامش تن نمی دهند گاهی به نام دفاع از ارزش های دینی و اعتقادی خود را ذی  حق انجام هر عملی می دانند و چنان در دفاع از ارزش های مذهبی و اصول اجتماعی و سنتی جامعه خود را برتر و فهیم تر از دیگران می دانند که در خود گم می شوند و تنها خود را الگوی معارف اجتماعی و باورهای دینی می شمارند و اگر کسی یا جماعتی در بیان منطق و اصول اجتماعی و قوانین مدنی از آنها پیشی بگیرد باز بحث خودکامگی را همین قدرت طلبان برای افراد مقابل خود بیان می کنند و در عین حال که خود ،خودسری می کنند ،دیگران را به خود سری و خود کامگی متهم می‌سازند یعنی قبل از اینکه از سوی شیفتگان خدمت و اصلاح شده های زمان و یا نواندیشان فهیم ، به خود کامگی و خود سری و یا خود خواهی متهم شوند این لقب را بر دیگران می نهند تا لقب ها را از خود دور کنند .

شهید گرانقدر آیت الله دستغیب شیرازی می گوید :عمل به قانون عدل است و خود سری ستم است ، آدمی که هر چه دلش خواست بگوید ، ستم کار است آدمی که همه چیز را برای خود بخواهد ظالم است .[1]

در حالی که شیفتگان خدمت به اعتقادات مردم و جامعه احترام می گذارند و به دنبال تحمیل نظر سیاسی اجتماعی و حتی دینی خود نیستند ،شیفتگان خدمت خود را تابع قانون و مسائل عرف اجتماعی و سنتی می دانند و جای حسنات را با سیئات به دلیل اعمال نظر یا اظهار نظر خود عوض نمی کنند و از منطق و اصول و انصاف خارج نمیگردند ،نظر و عقیده خود را بر دیگران تحمیل نمی نمایند ،اگر کسی یا جمعی نظر آنان را نپذیرفت به حذف آنها اقدام نمی کنند ،قانون را تنها ابزار حل مشکلات می خوانند ،عرف و نظر جمع را محترم می شمارند و به نظرات کارشناسی و تقدم داشتن اصول قانون ارج می نهند ،در اظهار نظر ها بر کارشناسان سیاسی اجتماعی و مسئولان صاحب نظر پیشی نمی گیرند و نظر جمع را مقدم بر نظر خود می دانند اهل خودسری و خود کامگی نیستند برای اعمال نظر خود زور زیادی نمی زنند و ملاک عمل را قانون و اصول شرعی و تصمیمات جمع می دانند، عرف جامعه ،ادب اجتماعی ،حقوق فردی و اجتماعی و موازین اسلامی و اعتقادی را قبول دارند و برای افراد اهل نظر احترام قائل هستند و به زبان ساده کاسه داغ تر از آش نیستند وتمایلات مادی را نیز در مسائل اجتماعی دخالت نمی دهند میل به منافع و حفظ منافع ،چیزی است که انسان بر حسب نیاز جانب آن را دارد و از آن دفاع میکند اما شیفتگان خدمت برای کسب منافع مادی ،اصول انسانی و ارزشی را فدای تمایلات مادی نمی کنند در حالی که تشنگان قدرت برای بدست آوردن مال دنیا و پست و مقام دنیا ممکن است حد و مرز های مختلف را در رفتار انسانی و انسان اجتماعی بودن،رعایت نکنند .

قدرت طلبان همچنین بسیار زیرکانه عمل می کنند ،آن کس یا کسانی که به فکر تصاحب قدرت هستند به انواع اعمال خشن و غیر خشن دست می زنند به فتنه انگیزی دست می‌زنند به نشست های سری و بحث های بسیار محرمانه می پردازند ،برای بدست گرفتن اوضاع اجتماعی و یا در اختیار گرفتن یک مجموعه اداری ،اجتماعی ،کشوری ،شهری و روستایی و یا ریاست کردن های کوتاه مدت و بی ارزش تلاش می کنند وانواع بحث ها و جدل ها را انجام می دهند و پیرامون آنها به برنامه ریزی و دسیسه چینی می پردازند که بیشتر هم محرمانه است و زود افشا نمی شود ،پنهان کاری این افراد و جلسات محرمانه آنها گاهی بسیار پر خطر می شود و اگر توانمندی توطئه ای را داشته باشند و یا اگر توانمندی حذف رقیبان یا سربه نیست کردن افرادی را داشته باشند حتماً امکانات آن را هم فراهم می‌سازند و حتماً به این اعمال دست می زنند ، شیفتگان قدرت از فتنه های عادی گرفته تا فتنه های بزرگ را انجام می دهند و آینده سیاه خود را در پس فتنه در نظر نمی‌گیرند و شیفتگی به دنیا،آنها را آنقدر احاطه می کند که توجیهات ملی ،میهنی وحتی  اسلامی را برای خود ردیف می کنند و بدست آوردن پیروزی را و یا موفق شدن خود در هر امری را موجه می‌شمارند و با دلایل گوناگون خود و اعمال خود را توجیه می کنند و خود را ذی‌حق انجام هر عملی می‌شمارند ،در این خود خواهی‌ها ،خودسری ها و قانون گریزیها اگر پای ارزش دینی در میان باشد ،مذهب نیز به انحراف کشیده می شود ،چون هر کس ،نظر مذهبی خود را بر دیگری اعلم و ارحج می شمارد « آن چیزی که یک فکر و یا یک مذهب را مسخ می کند دوست است و یا دشمنی که در جامه دوست قرار دارد همه مذاهب از درون مسخ شده اند و از درون پوسیده اند ، مسیحیت، اسلام و مذهب یهود هیچ وقت بوسیله مخالفین ،در جنگ ها ،مبارزات و کشمکش ها ضعیف و منحرف نشده است بلکه چنانچه مسیح می گوید :    

علمای یهود بودند که مذهب یهود را منحط کرده اند و می بینیم که پاپیسم است که مذهب مسیحیت را منحرف کرده و ما خودمان هستیم که مذهب اسلام را منحرف کرده ایم ،هنر را هم نه افلاطون ،که مخالف شعر است و یا مخالف هنر است و نه اصولاً کسانی که با هنر مخالفند یا آن را عبث می‌دانند ضغیف کردند ،بلکه هنر را هنرمندان بزرگ تاریخ و هنرمندان بزرگ عصر ما منحرف کردند و به ابتذال رساندند » [2]

اینها نتیجه خود خواهی ها و خود سری ها و مایه برتری طلبی ها و قدرت افزونی ها است ،در تاریخ نیز بزرگترین زیان ها از این ناحیه بوجود آمده است و سپس آنها که این حقیقت را یافته اند با فکر انقلابی ،ناگهان همه عادت ها ،تلقین ها و اغفال ها را برملا کرده اند و راه راستین و صادق مذهب و هنر را نمایان ساخته اند و مذهب وعقیده را به راه نخستین خود باز گردانده اند و پیرایه ها را از آن حذف کرده اند .



1ـ یکی از سخنرانی های آیت الله شهید دستغیب 

 

1ـ کتاب هنر، دکتر شریعتی صفحه 8

 

مدیریت یا حکومت

       

            حکومت ،مدیریت ،رهبری ،سلطنت و دولت واژه هایی است که هر یک مصادیق  خاص خود را دارد و البته مفهوم برخی از آنها به هم نزدیکتر هستند .مثلاً مفهوم مدیریت و رهبری تا حدی به یکدیگر نزدیک است و سلطنت و حکومت نیز همچنین ،اما در این حال مدیریت کردن یا رهبری کردن فرق هایی نیز دارد ، رهبر حکم هدایت گری هم دارد اما مدیریت حکم برنامه ریزی به خود می گیرد و برای پیشبرد امور جامعه باید برنامه داشته باشد اما رهبر می‌تواند در تئوری و ایدئولوژی موجود ، هوا دار و هوا خواه مردم و جامعه باشد و مدیریت ها را به دیگران وا می گذارد .سلطنت نیز برخواسته از نظارت و هدایت است و حکومت اعمال نظر و اعمال قدرت .در این میان جمهوری نیز از حکمیت اجماع و مشورت خبر می دهد و تابع حاکمیت جمع است نه حاکمیت فرد، حکومت با فرمانروایی فرد و فرمانبری جمع توأم است و جمهوری با فرمانروایی جمع و فرمانبری فرد .

در حکومت های دمکراسی نیز نظرات جمع و نظرات ملت برقرار می شود و در حکومت های دمکراتیک همه چیز بر پایه آزادی مشروع استوار و پایدار است .

مهندس جلال الدین آشتیانی در کتاب (مدیریت نه ، حکومت) [1]می نویسد ،تشکیلات فرماندهی چه به صورت فردی و چه به صورت  جمعی ، بر اختلاف طبقاتی و امتیازات خاص بنا شده است و چون جوامع اولیه فاقد امتیاز طبقاتی بوده اند مسلماً حکومت و فرماندهی نیز نمی‌توانسته است بوجود آید (پس نتیجه این می شود که امتیازات طبقاتی یکی از ابزار قدرت طلبی می تواند باشد و همین برتری جویی ها موجب فرماندهی ها می‌شود فرماندهی هایی که غالباً با جبر و اعمال قدرت همراه است و البته در بسیاری از عرصه های تاریخی اشراف ،بزرگان و خان ها بر جوامع حکم رانی داشته اند ) مفهوم دولت و حکومت دو مفهوم کاملاً از هم جدا است ، بسیاری از متفکران مفهوم دولت و حکومت را با هم مخلوط کرده و آن دو را یکی می دانند در حالی که واقعیت چنین      نیست

دولت به تشکیلات سیاسی ونظام سیاسی اطلاق می شود و حکومت به اعمال نظر و اعمال قدرت

وظیفه رهبری نیز هدایت فرهنگی و معنوی است نه اعمال قدرت و حاکمیت سیاسی و اجرایی .

 

هابز، یکی از دانشمندان انگلیسی قرن 17میلادی (1651)مفهوم یک دولت بزرگ را که در همه عرصه ها چیره باشد نفی می کند و از دیدگاه او نهاد حکومت را می توان به مشابه ابزاری در خدمت دفاع از زندگی ،آزادی و دارایی شهروندان دانست یعنی منطق حکومت ،حراست از حقوق افراد است .بدانگونه که معیشت خداوند این را مقرر داشته و محترم شمرده است .[2]

امام محمد غزالی که یک مصلح یا اصلاح گر در دوران خود بود و در جامعه عصر خویش با یونان زدگی و دنیا زدگی مبارزه ای  فلسفی و نظری داشت رهبری دینی و رهبری حکومت را لازم و به موازات یکدیگر می داند و می‌گوید :رهبر دینی برای اصلاح آخرت و مسائل دینی و معنوی است و رهبری حکومت برای رتق و فتق امور جامعه است .

او که شخصیتی فکری و علمی داشت نیز می گوید :فساد رعیت از فساد پادشاه است و فساد او ناشی از فساد علماء است و فساد آنان به سبب استیلای دوستی مال و جاه است و هر که دوستی مال و جاه بر او غالب شود بر او باش و اراذل نتواند جست و نخواهد توانست امر به معروف و نهی از منکر کند .

امام موسی کاظم به نقل از جدشان رسول خدا (ص )می فرماید :

«الفقها اُمُنَا اَلْرْسْلْ مالَمً یُدًخُلوْا فٍی الدًّنْیا   =قیل یا رسول و ما دخولهم فٍی الدًّنْیا. قال: اتباع السلطان فاذا فعلو ذالک ما حذرو هم علی ادیانکم .»

( الرجال شیخ المفید )

 

 

یعنی: فقها نمایندگان پیامبرانند در صورتی که در امور دنیا دخالت نکنند .سئوال شد چگونه در امور دنیا دخالت می کنند فرمودند. پیروی از حکام ، اگر چنین کردند ، بترسید از ایشان ، که دین شما را نابود خواهند کرد



[1]ـ مدیریت نه حکومت ، نوشته مهندس جلال آشتیانی ، چشم اندازی به پیرایش رهبری ، رهبری در جوامع بدوی ،حکومت در جوامع باستان ، دمکراسی اولیه و پیدایش حکومت ها و دولت ها و    دارد که در ده بخش تدوین و منتشر شده است .

[2]- مدل های دمکراسی صفحه 80 نوشته دیوید هلد مترجم عباس مخبر .

از کتاب تشنگان قدرت ص ۲۱

طبق رای دادگاه تجدیدنظر پزشک سهل‌انگار به پرداخت دیه محکوم شد

 
   پزشک جراح زنان که دریکی از بیمارستان‌های مشهد به دلیل سهل‌انگاری و بی‌احتیاطی در امر مراقبت بعد از زایمان باعث فوت مرحومه زهره سجاد‌دوست 31 ساله شده بود به پرداخت نصف از دیه کامل مرد مسلمان و پنج میلیون ریال جزای نقدی بدل از حبس محکوم شد.
زهره سجاد‌دوست 31 ساله در تاریخ 29/8/81 در یکی از بیمارستان‌های مشهد بستری گردید و در همان تاریخ به صورت طبیعی زایمان کرد که ساعاتی پس از زایمان دچار خون‌ریزی شده و به دلیل خون‌ریزی شدید و مستمر رحمی و عوارض ناشی از آن و عدم مراقبت‌های ویژه و جبران خون از دست رفته فوت نمود.

     در رای هیئت بدوی انتظامی پس از بررسی محتویات پرونده و اظهارات وکیل و پزشک معالج وکسب نظریه کارشناسان قصور پزشک معالج در تاخیر برای رسیدگی به بیمار محرز تشخیص داده شده است وعمل ارتکابی وی منطبق با ماده 3 آئین‌نامه انتظامی رسیدگی به تخلفات صنفی و حرفه‌ای شاغلان حرف پزشکی و وابسته تشخیص داده شده است. لذا مستندا به بند «ث» همان آئین‌نامه و بند «ج» ماده 44 قانون تشکیل سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی مصوب 1374 مشارالیه به توبیخ کتبی با درج در پرونده نظام پزشکی والصاق رای در تابلو اعلانات نظام پزشکی محکوم گردیده است همچنین وی طبق رای شعبه 14دادگاه عمومی مشهد متهم به بی‌مبالاتی در انجام وظیفه شده که عمل وی منجر به قتل غیرعمد بیمار شده است.
    در رای دادگاه مذکور آمده است بزه‌انتسابی به متهم موصوف محرز و مسلم می‌باشد فلذا دادگاه به استناد ماده 295 قانون مجازات اسلامی مشارالیه را به پرداخت نصف از دیه کامل مرد مسلمان ظرف دو سال از تاریخ وقوع بزه در حق اولیاء‌دم و درخصوص بی‌مبالاتی در انجام وظیفه به استناد ماده 616 قانون مجازات اسلامی مبحث تعزیران وبا رعایت بند 5 ماده 22 قانون مجازات اسلامی به پرداخت پنج میلیون ریال جزای نقدی بدل از حبس در حق دولت محکوم کرد.
     پزشک معالج بیمار فوت شده نیز در این‌باره و در پاسخ به این سوىال که شما به رای دادگاه اعتراض نداشتید؟ گفت: فوت مرحومه زهره سجاد‌دوست برای من نیز موجب تاثر و تاسف است و در حیطه پزشکی از این مسائل اتفاق می‌افتد که هیچ پزشکی هم راضی به آسیب دیدن بیمارش نیست وی گفت: اگر من به رای دادگاه اعتراض نکردم به خاطر این بوده است که نمی‌خواستم بیش از این خانواده داغدار مرحومه را سرگردان جریان رسیدگی به پرونده بکنم و از طرفی هم می‌خواستم که قضیه تمام شود و پای ماما و پرستار به میان نیاید و مشکل خانواده مرحومه نیز حل گردد.
      وی افزود: اگر به رای دادگاه اعتراض می‌کردم ممکن بود جریان پرونده دو سال دیگر به درازا بکشد.

 

روزنامه خراسان 25/7/83 صفحه 10

تحقیر، تهمت و انگ

 

در بازی قدرت و حاکمیت ، آنها که به جد شیفته قدرتند و به هیچ وجه از آن دل نمی‌کنند و پای بند هیچ ارزش و احترامی نسبت به رقیبان خود نیستند ، همواره از تهمت و تحقیر برای سرکوب رقیبان خود استفاده می‌کنند ، این افراد به هر وسیله و بهانه ای که باشد متمسک می شوند ، تا قرب و منزلت رقیبان خود را کم کنند ، واعتباراجتماعی آنان را خرد نمایند که در این باره گاهی برخورد های غیر منصفانه آنان چشم انسان را خیره می‌کند و انسان را نسبت به بسیاری از باور ها،ارزش ها و حرمت ها و رفتارهای انسانی دچار شک و تردید می نماید ، از جمله این اعمال و رفتار برای برد در بازی قدرت ، انگ زدن ، تهمت زدن و تحقیر کردن رقیب است بسیار دیده شده است که طالبان قدرت برای پیشبرد اهداف خود و زمین زدن رقیب سیاسی خویش ، به او انگ زده اند مثلاً ، انگ هایی از قبیل ، فلانی ساده است ، فلانی بچه ننه است ، فلانی دچار بیماری روانی است ، فلانی دیوانه است ،  یا اغوا شده است ، ساده است ، مرعوب جو و فضا شده است .

یا اینکه در زمان قبل از انقلاب ، که همه می‌دانند دکتر شریعتی از روشنفکران زمان خود بود و همواره سعی در روشنگری جوانان و دانشجویان داشت افرادی به او انگ های مختلف زده اند که از آن جمله می‌گفتند : سگ وهابی ، شیعه مشرک رافضی ، کمونیست الحادی ، و حتی آخوند فکلی !![1]

انسان ها در جامعه رفتار ها و گفتار های متفاوتی دارند و خلق و خوی آنها نسبت به یکدیگر تفاوت ها و نیز مشابهت ها زیادی دارد ، اگر قرار به اشکال گیری باشد ، همه مردم می توانند از یکدیگر اشکال بگیرند و بحث هایی از نوع موارد مذکور را بیان دارند به طور مثال سادگی در اغلب انسان ها وجود دارد ، اما آن هنگام که از آن به عنوان یک حربه سیاسی یاد می شود یعنی اینکه فلانی کم سواد ، کوته نظر، و ساده نگر است و از حقایق نا آگاه ، و از این قبیل واژه ها ، اینها خود تهمت است و با هدف خاص سیاسی مطرح می‌شود تا اینکه با طرح این حرف ها ، شخصیت رقیب ، سبک جلوه کند و از اعتبار بیفتد .

در حالی که ممکن است ، همان فردی که از منظر سیاسی قدرت طلبان ، به سادگی متهم می‌شود بسیار آگاه تر، هوشیار تر، و عالم تراز دیگران باشد ، اما همین که زنگ خطررا نسبت به بعضی امور به صدا در می آورد ومی‌خواهد مانع برخی رفتار ها ، گفتارها و اعمال خلاف افراد قدرت طلب باشد ، به انواع انگ ها متهم می شود، همین که این انسانها از انتقاد ها یی که مطرح می‌شود منافع خود را در خطر می بینند ودر حقیقت هشدار باش و بیدار باشی را مطرح می سازد ، از سوی این افراد به سادگی، روانی و اغوا شده متهم می‌شود و این افراد خطای خود را در پوشش این تعریف ها و تحقیر ها می پوشانند .

 به راستی آیا ، این گونه رفتار ها رفتار موجه انسانی است ؟ آیا اینگونه رفتارها پذیرفتی است؟ آیا انگ زدن به این شکل و به این حالت می تواند مشکلی از قدرت طلبان را حل کند یا اینکه نه، چنین رفتاری ممکن است موجب شود که فردا دیگران درمورد آنها

( تشنگان قدرت ) به کاربگیرند ؟وآیا این نوع انگ زدن ها و دهها نمونه دیگر ازاین قبیل شایسته انسان است .

 به عقیده نگارنده این نوع انگ زدن ها ، یعنی ذبح کردن انسانیت ، ذبح کردن شرافت و صداقت انسان ، ذبح کردن شجاعت و صراحت و نیک اندیشی و نیک رفتاری ،  به طور مثال انسانی که از فشار مشکلات جامعه به ستوه می آید و کسی به درد ها و ناله ها ی او گوش فرا نمی دهد وکسی نیست که  مشکل وی را رفع نماید ، طبیعی است که در شرایط ایجاب وظیفه ، و یا تضییع حقوق و یا وارد آمدن مشکل باید به صراحت اظهار نظر کند ،و یا حد  اقل صدای خود را بلند کند تا کسی مشکل و فشار وارده بر وی را باورنماید .

 چه تعداد جانبازانی داشتیم که مقابل ادارات تحصن کرده اند ؟ و یا زجر ناشی از درد و رنج آنان (بویژه مجروحان شیمیایی) تاب تحمل را نه از خود آنها ، بلکه از همسایگان آنها  ربوده است و یا از فرط فقر و محرومیت و ناتوانی نتوانسته اند مشکلات اولیه خود را حل کنند و یا اینکه به همراه خانواده هایشان سر گرسنه بر بالین نهاده اند و یا اینکه در صد جانبازی آنان دستمایه ، ا فرادی شده است که از جنگ فراری بوده اند  ویا بسیجیانی که در دفاع از حقوق خود و نیز دفاع از ارزشهای انقلاب مورد بی مهری و آزار سایرین قرار گرفته اند و به آنان اتهام روانی بودن ، موجی بودن و دیوانه بودن زده شده است و در همین شهر مقدس مشهد مسئولانی داشته ایم که افراد را به بسیجی بودن متهم کرده اند و به نام اینکه جبهه رفته هستند آنان را از اتاقشان بیرون کرده اند و یا زمینه ملاقات و طرح مشکلاتشان را فراهم نمی دیدند و یا اینکه  هیچگاه به خواسته های آنان توجهی نکرده و حقوق رسمی آنان ( بسیجیان یا جانبازان ) را به رسمیت نمی‌شناختند .

 روانی بودن نیز حربه ای است برای از صحنه خارج کردن افراد ، و به معنی اینکه به خواسته های آنها اعتنایی نیست  و نشود ، یعنی طالبان قدرت معتقدند هر کس صدایش را بلند کرد دچار بیماری روانی است،هرکس حقش را مطالبه کرد و ما نتوانستیم از عهده حق او بر بیائیم، اودچار بیماری روانی است اصلاً زندگی بشر و بویژه زندگی های شهری امروزه همه ابعادش زمینه بروز ناراحتی های روحی و روانی برای مردم است. اما ناراحتی روحی و روانی ، تا روانی شدن سیاسی و اتهامات فرهنگی  متفاوت است،در ناراحتی روحی و روانی،یک یا چند ساعت زمان که بر انسان سپری می شود تغییر روحیه و رفتار حاصل می آید اما حربه روانی بودن از منظر سیاسی و قدرت طلبی ماهیت وجودی فرد را زیر سئوال می برد و اگر متهم ضعیف النفس باشد این حربه ، روحیه وی را نیز تحت تأثیر قرار می دهد و ضعیف می کند و در وی شک و ظن بوجود می آورد،این رویه که افراد را با طرح بیماری روانی از میدان رقابت بیرون کنند تا قرن 19میلادی زیاد متداول بوده است و در برخی از حکومت ها مشاهده گردیده است .

در میان جوامع شهری که ماهیت اجتماعی  و روابط خویشاوندی دارد نیزاین رویه کارسازاست و با این حربه ها شأن واحترام   متهم درمنظرشنونده وافراد اجتماع دچار شکنندگی می شود ، دانشمندان در این باره معتقدند چیزی به نام بیماری روانی در افراد وجود ندارد ، بیماری روانی قابل درمان است و مردم نباید به این بیماری به شکل بیماری خاص نگاه کنند بیماری روانی مانند همه بیماریها قابل درمان و معالجه است بسیاری از کسانی که به عنوان بیمار روانی حبس می شوند ( منهای بیماران آشکار) به مراتب عاقل تر از برخی افراد هستند و حتی برخی از حالات انسان ، که لقب دیوانگی نیز به خود می‌گیرد از عشق و اعتقاد عمیق به موضوعی ناشی می شود و حکایت از علاقه و افر انسان به چیزی دارد .

اما با این حال شیفتگان خدمت در این باره چه نقشی دارند و در مواجهه با افرادی که اظهار نظر صریحی دارند و یا در اثر فشار های روحی و روانی حرف خود را می زنند چه می‌کنند ؟ شیفتگان خدمت درباره این افراد به روش طالبان قدرت و طرفداران حب ثروت و مکنت نگاه نمی کنند و اظهار نظر نمی نمایند. بلکه آنها افراد عصبی اندوهگین و ناراحت و منتقد را درک می کنند و با آنان همیاری و هم دردی می نمایند و آنان را در آغوش مهر و عطوفت خود می گیرند و مشکلی از آنان را حل می کنند و به آنان بر چسب روانی بودن نمی زنند بلکه حتی به آنان حق می دهند که ناراحت  و منتقد باشند ، شیفتگان خدمت در مقابل افرادی که در اثر مشکلات اجتماعی و خانوادگی و یا اداری دچار ناراحتی روحی می‌شوند و زبان به شکوه و انتقاد می گشایند گشاده رو هستند وخود را در قبال مشکلات آنان مسئول می دانند و یا اینکه لا اقل راهنمای خوبی برای آنان هستند ،این افراد خود را وظیفه مند به رسیدگی و احوال جویی از آنان می دانند و حتی جامعه را در مقابل آنها مسئول می شمارند و برنامه و راههای حمایتی از آنان را وظیفه خود می دانند .

 

بخشی از کتاب تشنگان قدرت صفحه 47


[1]-سایت ملی مذهبی ها 19/3/82 یاد داشت به قلم جلال افشار 

 

فرازهایی از سخنان اندیشمندان و رهبران جهان

 

ـ احمد بن بلا ، اولین رئیس جمهور پس ازآزادی الجزایر (1916)


ـ مردم خدمت ها و خیانت ها را می شناسند ، سکوت مردم در برابر خیانت ها خطرناک تر از طوفان صحرا است

ـ قدرت لجام گسیخته ، مردم را به بندگی و بردگی می کشاند .

ـ منفعت طلبان از حق انتخاب مردم وحشت دارند

ـ منفعت طلب می گوید : آنچنان که ما می خواهیم ، زندگی کنید .

ـ اصلاح طلب می گوید : آنچنان که می خواهید ، زندگی کنید.

( احمد بن بلا 20 سال برای آزادی الجزایر و رهایی از استعمار فرانسه مبارزه کرد و بزرگترین اقدام او در دوره ریاست جمهوری ، تقسیم آب و زمین بین دهقانان الجزایری بود .)

 قسمتی از کتاب تشنگان قدرت صفحه 200   ادامه دارد

مشکلات کارگران در کشور هرروز در حال افزایش است

 

اراده جمعی برای رفع مشکلات کارگران وجود ندارد

 

اراده جمعی از سوی متولیان کشور، برای رفع مشکلات اساسی کارگران وجود ندارد و برخی از آنان سعی می‌کنند ضمن تحقیر جامعه کارگری، انگیزه کار و ثبات شغلی را از بین ببرند.و تنها به شعار دفاع از قشر ضعیف کارگران اکتفا می نمایند

رئیس کانون عالی شوراهای اسلامی کار گفت: درحال حاضر مشکلات نیروی کار کشور، دفع‌الوقت می‌شود و هیچ انگیزه منصفی برای درمان خواسته‌های به حق کارگران در کشور وجود ندارد . وی انباشتگی مشکلات کارگران را موجب سردرگمی نمایندگان کارگران دانست.و گفت در واقع مانیز در اینکه چگونه مسائل کارگران را پی گیری کنیم در مانده ایم

حسن صادقی با ذکر اینکه چین با 4/1 میلیارد جمعیت 3 درصد بیکاری دارد گفت در کشور ما به دلیل نگاه نامهربانانه و تنگ‌نظرانه به نیروی کار .نه تنها بیکاری کاهش نمی‌یابد بلکه عدم ثبات شغلی، نیروهای شاغل را نیز نگران می ‌کند.

وی خرید و فروش کارگران و عدم حفظ کرامت انسان را در هزاره سوم و به خصوص در جمهوری اسلامی از عجایب روزگار دانست و گفت: این امر باعث می‌شود که نیروی کار ما هیچ احساس مسئولیت نکند و دچار یک رکود مزمن بشود  به طوری که 75 درصد نیروی کار کشور، در حال حاضر از آینده شغلی خود نگران هستند.

 

روزنامه خراسان 17/6/1383 صفحه 10

 


جلو افتادن روشنفکر از مردم  و جدال های فکری

 

روشنفکران چند و چندین قدم از مردم جلوتر هستند و لذا در یک جا متوقف می‌شوند ، یعنی به طور مثال به زندان می روند یا تبعید می شوند و یا خانه نشین می‌گردند تا جامعه و متن مردم به آنها برسند و هرچه دیرتر جامعه به آنها برسد دوران خمودگی، زندان و توقف یک روشنفکر بیشتر و بیشتر می شود روشنفکران با اندوختن علم ، و اندیشه کردن در مسائل اجتماعی و سیاسی و غیره، از متن مردم پیشی می گیرند و به ماهیت‌های فردی و مسائل اجتماعی سیاسی پی می برند ، به سیاست ها و افکار و عملکردهای سیاسی و حکومتی پی می برند لذا به جایی می رسند که سخن آنان را برخی از مردم نمی شنوند و نیز نمی فهمند یعنی فریاد آن ها به گوش مردم نمی رسد، مانند جمعی که در یک مسابقه دو شرکت کرده‌اند. در مسابقه دو، به یقین چند نفری از سایرین جلو تر می افتند، منتها در اینجا ممکن است عده ای به برندگان مسابقه حسادت ورزند اما روح مسابقه و فرهنگ جاری در یک مسابقه نمی گذارد که برندگان مورد سرزنش قرار گیرند و یا انگشت اتهام به سوی آنها دراز شود اما در مسابقه اندیشه، هر کس جلو بیفتد انگشت های اتهام به سوی او دراز می می شود و با انواع انگ ها او را نشانه می روند چون با روشنفکری در جامعه ایجاد خطر می‌کند، عده‌ای می گویند:

منحرف است،عده ای می گویند بیگانه است یا غرب پرست است ،و عده ای می گویند: مخرب است و  ، به اقتضای زمان و استعداد اجتماعی مورد هجمه قرار می گیرد تا اعتبار و منزلت علمی وی پایمال شود و اینها، جز برای کسب قدرت و برتری جویی و خود برتر بینی نیست اندیشه نمی تواند اندیشه را ببیند بویژه ا گر در اندیشه با هم در تضاد باشند حتی اگر این تضاد ناشی از توهم باشد باز بیشتر منجر به جدال می شود، دو علم که همدیگر را تقویت می‌کنند علیه همدیگر جبهه نمی گیرند اما دو علم و دو فکر که یکدیگر را پشت سر می‌گذارد و یا اینکه یکی دوران عمر را کوتاه تر می کند منجر به جدال می شود و آن یکی سعی می‌کند دیگری را سرکوب کند و یا به انزوا بکشاند. و آن یک، نیز سعی می‌کند با استدلال منطق و به صورت مستند فکر دیگری را اصلاح کند اینجا است که جدال به خاطر نفی و اثبات پدید می آید و بلکه تشدید می‌شود .جدالی که در برخی شرایط پایان ناپذیر است و اختلافات ماهیتی آن به تضاد های عمیق تبدیل می شود  و  ادامه این تضادها و اختلاف ها منجر به دو گانگی فرهنگی می شود .


قسمتی دیگر از کتاب تشنگان قدرت و شیفتگان خدمت (صفحه 91 )

یکی از موضوعات مورد بحث در کتاب تشنگان قدرت و شیفتگان خدمت خوب حرف زدن و بد عمل کردن طالبان قدرت است که در این متن به برخی عملکرد های کلان نیز اشاره شده است .

 

خوب حرف زدن و بد عمل کردن

 

خوب حرف زدن یکی از ویژگی های بارز برای مرعوب ساختن افراد جامعه است ، با خوب حرف زدن آسانتر افراد جذب می شوند و اگر همراه با خوب حرف زدن ، انسان شمایل خوبی هم داشته باشد نفوذ کلام او بیشتر می‌شود، کسی که زیبا روی و خوش سیرت است ، سخن گفتن او نیز بیشتر بر مستمع تأ ثیر می گذارد و قدرت طلبان گاهی از این خصوصیت استفاده می کنند ونیروهایی از این دست را به میان مردم می فرستند ، تا برای آنان موعظه و با سخنرانی کنند ، [1] و اینها گاهی حرف هایی می‌زنند که انسان را به تعجب وا می دارد ، در این باره ، بارها شنیده شده است که وقتی از افراد پرسیده اند ، آقای سخنران چه گفت : گفته اند ، خیلی قشنگ صحبت کرد . وقتی می پرسند که خوب  اگر خوب صحبت کرد چه گفت؟  نمی توانند چیزی از آموخته های او را باز گو کنند ، چون فقط به آهنگ سخن وی گوش داده اند و محتوا ، چندان برایشان مهم و قابل فهم نبوده است ، و برای برخی از انسان ها خوب سخن گفتن یک امتیاز است که می‌تواند افکار را تحت تأ ثیرخود قرار دهد و موجب حق به جانبی برای یک سخنران هم باشد، و سخن گو نیز از طرفداری و حمایت گروه ها و یا افراد قدرت طلب نیز برخوردار باشد .

قدرت طلبان نیز که در گماشتن چنین افرادی با این ویژگی ها ، مهارت خاصی دارند چنان بر افکار مردم عوام تأ ثیر می گذارند که انسان در حیرت می ماند ، البته این افراد با چند بار سخنرانی ماهیت فکری و عقیدتی شان معلوم می شود که البته این مورد بستگی به آگاهی مردم و حضور ذهن آنان از مسائل سیاسی اجتماعی و فرهنگی دارد .

به طور مثال ، این افراد به همه کس و همه چیز به بهانه های مختلف ایراد می گیرند و از ایراد های خود چشم می پوشند ، مثلاً برای مردم رفاه طلب می کنند اما خود عامل تأمین رفاه مردم نمی شوند ، خود از تبعیض سخن می گویند ، اماعامل اصلی همه تبعیض ها هستند ، یا اینکه می گویند: انصاف نیست چنین و چنان بشود ، حقوق بیت المال هدر برود ، به کسی ظلم شود ، اما ناقضان اصلی همه این موارد خود قدرت طلبان هستند ، که معیار آنان ، سلیقه و میل و اراده خودشان است و دیگر هیچ،  همانطور که ، می‌گویند : همه حق با ماست ، و آنجه بر ما باشد ، ناحق است .

این افراد در واقع به دلیل حاکمیت جبر و جهالت خود همه حد و مرز ها را می‌شکنند، همانطور که در واقع بنیان گذار همه تبعیض ها هستند .‌سایر ارزشها را نیز به بازی می‌گیرند و حتی انصاف و اعتدال را به مسخره می‌گیرند و در عین حال از آن دم می‌زنند، در بیت المال ، متخلف ترین افراد هستند و انواع سوء استفاده ها را از بیت المال می برند ، اما آن هنگام که می‌خواهند از این واژه به نفع خود  بهره برداری نمایند سخن از مراقبت از آن می زنند به گونه ای که انسان تعجب می کند ، به عملکرد شان که توجه می‌کنیم ، می‌بینیم به هیچ صراطی مستقیم نیستند ، نه حق مردم را می شناسند  و نه حق جامعه را ، و نه حق مملکت و آیندگان را ، و اصلاً به هیچ چیزجز قدرت و حکومت خود پای بند نیستند ، فقط خوب حرف می زنند تا اینکه مردم را بفریبند ، واز  سرمایه ها و موقعیت های آنها سوء استفاده کنند ، حرف هایی از قماش تو دل برو ، حرفهای گول زننده و حق به جانب ، و اینجاست که آدم می ماند به قول معروف ، دم خروس را باور کند یا قسم حضرت عباس را ، و این افراد اصلاًدر گفتار و رفتارشان صداقت ندارند ، کارهایشان و حرفهایشان همه نمایشی است همه تظاهر و ریاست طلبی است و همه آنها با اصل رفتار و اعتقادشان مغایرت دارد ،و اینها حرف و عملشان که به مثابه یک مؤمن باید یکی باشد یکی نیست و یک رو نیستند و رفتار منافقانه اینها ، آدمی را بسیار متعجب و حیرت زده می‌کند.

می گویند: هیچ کشوری نباید در کشور دیگر دخالت کند ،‌در حالی که خود این ها این اصل مهم را رعایت نمی کنند ، این افراد در دروغ گفتن و شایعه ساختن یدی طولانی دارند و برای طرح دروغ های متفاوت هیچ حدو مرزی را نمی شناسند ، شایعه هایی که می تواند رقیب را به زمین بزند و یا اورا سرافکنده کند ، پی در پی از قدرت طلبان صادر می شود ، انواع انگ ها و اتهام های بی اساس را هم به رقیبان می زنند ، و برای اینها اصلاً مهم نیست که رفتار غیر مؤمنانه ای داشته باشند ، بلکه اینها می گویند : ما باید پیروز شویم و به اریکه قدرت برسیم یا بر اریکه قدرت بمانیم ، حالا به هر قیمتی که می خواهد باشد ، به قیمت دروغ گویی ،‌اتهام زنی ، شایعه سازی ،نفاق پراکنی و غیرو ، برای اینها عزت مقطعی مهم است ،  عزتی که در اثر تخلفات پیدا و پنهان بدست می آید ، مهم این است که می خواهند با خوش زبانی و سخن شیرین گفتن به قدرت برسند و یا بر قدرت بمانند و یا قدرت را برای خود حفظ کنند ،

بدون شک تناقض گویی و برخورد های غیر منطقی با هر مقوله ای ، خواه فرهنگی ، سیاسی ویا اجتماعی ، عامل اصلی رویگردانی مردم از یک جریان فکری است ، تأمل در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ، امروزه یکی از ویژگی های مهم اقشار جامعه است که چه بخواهیم  و چه نخواهیم مردم به آن مسلح شده اند و به مسائل عمیق نگری دارند ، امروزه روزی نیست که ازمردم انتظار باشد کورکورانه مقلد گفته ها و کردارهای مختلف باشند و حرف ها را و توجیهات را بدون چون و چرا بپذیرند ، امروزه سخن ها مورد تحلیل اقشار مختلف مردم قرار می گیرد ، و هرفرد با هر علم و سوادی که داشته باشد ، چون دارای تجربیات اجتماعی است و در طول زندگی سخن ها یی شنیده ، استدلال هایی تجربه کرده ، عمل ها و گفته ها را باهم مقایسه نموده و به نقد و بررسی هایی پرداخته است ،و سیاه و سفید های را مشاهده کرده است ، بی محابا چیزی را نمی پذیرد ، لذا در آن تفحص می‌کند و پیش خود به نتایج مطلوب می رسد و از ضمیر نا خود آگاه خود نیز بهره می گیرد و کمتر به بیراهه می افتد ، و رفته رفته دنیای  بشری در این زمینه بیشترو بیشتر پیشرفت خواهد کرد و در کل فریب مکر و سیاسی کاریهای گوناگون را نخواهد خورد ، و فریب حرف های زیبا را نخواهد خورد .


1ـ جلسات توجیه سیاسی